بيشتر فلاسفهى پوزيتيويسم به ويژه ماركسيستها در سدهى نوزدهم و بيستم، دربارهى سنتها و مرحلههاى تاريخ به بحث پرداختهاند .
بهترين دست آوردى كه ماركسيسم، به انديشهى بشرى تقديم كرد، اصل جبر تاريخى (1) و كوشش براى كشف سنتها و مراحل تاريخ، نيز اهميتشناخت قوانين آن براى پيشبينى مسير حركت تاريخ و پىآمدهاى آن بود . ماركسيسم دربارهى شناختسنتهاى تاريخ و نقش آن در ارتقاى بينش و آگاهى انسان و تاثير فعاليتهاى مثبت در رويكرد مرحلهى تاريخى كه انتظار آن مىرود، نيز كاوش مىكند .
اما ماركسيسم با انكار وجود خداى متعال و تحريف دين الهى در برخورد و تعامل با پيامبران، گرفتار لغزش شد، كه پىآمد آن، عدم موفقيت در كشف مراحل كلى حركت تاريخ و شناختسنتهايى است كه مقطع كنونى و گذار را به مرحلهى آينده انتقال مىدهد و در پايان محتومى نگه مىدارد .
انديشهى بشرى از راه افكار ماركسيستى، در سدهى 19 ميلادى، جبر تاريخى را درك كرد و به كشف مراحل و مقاطع جبرى تاريخ و قوانين كلى آن پرداخت، اما در كشف خود به راه اشتباهى رفت . (2) در مقابل، انديشهى نبوى، از آغاز پيدايش در بيش از هزار سال پيش، تصور خود از حركت جامعهى بشرى را براساس جبر تاريخى نهاد و انديشهاى روشن از سنتها و مراحل تاريخ را تقديم كرد .
ميراث دينى يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، نصوص مشتركى را دربارهى سنتهاى تاريخى به گزارش پيامبران، در بر دارد و پژوهشگران مىتوانند بگويند باور دينى به سنتهاى تاريخى، از مهمترين اعتقادات اساسى مشترك ميان اديان سه گانهى اسلام، يهوديت و مسيحيت است .
مايلم تاكيد كنم متون دينى كه ميراث اديان سه گانهى مذكور است، اطلاعات يكسانى توسط شخصيتهاى تاريخى ارايه مىدهد كه حركت و نهايت تاريخ براساس آن پايهريزى مىشود .
بنابراين، در برابر ما فقط انديشهى مشتركى دربارهى نهايتسير تاريخ نيست، بلكه انديشههاى همخوان شخصيتهاى تاريخى است كه از متون دينى به دست مىآيد . به سبب وجود متونى كه از شخصيتهاى تاريخى سخن مىگويد، قرائتها و تفسيرهاى گوناگونى يافته مىشود كه ما را در برابر مصداقهاى مختلفى از يك انديشه قرار مىدهد . البته راه گفت و گوى آرام علمى براى اديان سه گانه و گرايشها و مذاهب، براى راهيابى و وصول به قرائتى يكسان از متون، باز است .
پس از اين مقدمه مىتوان گفت:
به اعتقاد شيعه، وجود مهدى موعود، حجتبن الحسن العسكرى، فرزند حسين مظلوم و شهيد، با مراحل و سنتهاى سير تاريخ مرتبط است، چنان كه اين سخن را تمامى پيامبران توسط متون اساسى مانند قرآن و تورات و انجيل گفتهاند .
سير اعتقادات شيعى، به گواه ميراث معتبرش، مدعى است كه مهدى موعود (عج)، قهرمان پايان تاريخ است . متون شيعى، مهدى موعود (عج) را «محمد بن الحسن العسكرى، فرزند حسين مظلوم شهيد» مىداند . متون دينى مسيحى و يهودى نيز وى را مشخص كردهاند .
گواه انديشهى ما، تاكيد قرآن است كه پايان درخشان تاريخ، به خواستخدا حتمى است و خداوند در قرآن و كتابهايى كه بر پيامبران پيشين فرستاده، آن را بيان كرده است . قرآن تاكيد دارد كه خبر بعثت پيامبر مكى، در تورات و انجيل هست . اهل بيت عليهم السلام در سخنان خود تاكيد دارند كه كتابهاى پيشين [تورات و انجيل] به محمد و اهل بيتش بشارت داده است . على و حسين و مهدى عليهم السلام در اين كتابها نام برده شدهاند، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله نام برده شده است .
پيروان اديان سه گانهى آسمانى (مسلمانان، مسيحيان و يهوديان) باور دارند آيندهى نهايى مسير زندگى خاكى، پيروزى ايمان بر كفر، حاكميتحق و علم و عدالت اجتماعى و عبادت خداى متعال، وراثت زمين به صالحان، پايان خرافات و گمراهى و ستم و تمامى گونههاى انحراف است . نيز اتفاق نظر دارند شخصى كه خداوند عهد و پيمانش رابه دست او تحقق مىبخشد، از فرزندان ابراهيم بودهاست و شريعتى كه بدان حكومت مىكند، آيين موسى نيست، بلكه دين پيامبرى است كه خداوند در آخر زمان، وى را مبعوث مىكند و امىها [اهالى مكه (ام القرى) ] منتظر اويند . (3)
در قرآن كريم، سورهى انبيا (21) آيهى 105 آمده است:
و ما بعد از تورات، در زبور داوود نوشتيم [و در كتب انبياى پيشين وعده داديم ] كه بندگان نيكوكار من، ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد .
مزمور 37 كتاب مقدس خطاب به داوود چنين مىگويد:
كار اشرار تو را نگران نكند و بر گناه كاران حسرت مبر; زيرا مانند گياه، زود پژمرده مىشوند و مثل علف سبز، تند خشك مىگردند . بر پروردگار توكل كن و كار خير انجام بده . با خيال آسوده، در زمين سكناگزين و امانتدار باش . به پروردگار اميدوار باش تا آرزوى قلبىات را برآورد . راهت را براى پروردگار خالص ساز و بر او توكل كن تا كارت را بر عهده گيرد و بىگناهىات را مانند نور، آشكار كند و مثل خورشيد تابان، حقت را ظاهر سازد . در پيشگاه پروردگار، آرام گير و با شكيبايى، در انتظار [فرمان] وى باش و به آنكه به كمك نيرنگ، در تلاشش موفق مىشود، حسرت مبر . خود را از غضب نگه دار و خشم را ترك كن و براى انجام شر، متهور مباش; زيرا اشرار در مىمانند، اما منتظران [فرمان] پروردگار، وارثان خيرات زمين اند . به زودى ، شخص شرير نابود مىشود و اگر در پى وى باشى، او را نخواهى يافت . اما نيكوكاران، خيرات زمين را به ارث مىبرند و به فيض صلح و سلامت مىرسند . . . خير كمى كه راستگو داراست، بهتر از ثروت بسيار اشرار است; زيرا دستان اشرار به زودى مىشكند، اما پروردگار نيكوكاران را پشتيبانى خواهد كرد . پروردگار به روزگار افراد باكمال ، آگاه است و تا ابد، ميراثشان پاينده خواهد بود . . . از شر دور باش و خوبى كن كه تا ابد آرام باشى; زيرا پروردگار عدالت را دوست دارد و از پارسايان حمايت و تا ابد آنان را حفظ مىكند . اما ذريهى اشرار نابود مىشوند . درستكاران، خيرات زمين را به ارث مىبرند و تا ابد در آن مىمانند . دهان راستگو، هميشه سخن حكمتآميز مىگويد و به سخن حق، برترى مىيابد . آيين معبودش، در دلش ثابت است و گامهايش متزلزل نيست . شرير در كمين درستكار است و تلاش در كشتن وى دارد، اما پروردگار نمىگذارد او به چنگ شرير افتد و به وقت محاكمه، محكوم گردد . منتظر [فرمان ] پروردگار باش و هميشه در راهش رو، تا مقامت را رفيع كند و زمين را مالك شوى و شاهد نابودى اشرار باشى .
مىبينم شخص شرير [كه در دنيا به ظاهر] پرثمر و پرسايه مانند درختى سبز و ريشهدار در زمين اصلى خود است، پس از مدتى، ديده نمىشود . به دنبال آن هستى، ولى اثرى از آن نمىيابى .
كمال را در نظر گير و مستقيم بنگر; كه پايان چنين انسانى، سلامت است . اما همگى عصيانگران هلاك مىشوند و نهايت اشرار، فناست، ليكن رهايى و رستگارى نيكوكاران، از جانب خداست و او به هنگام تنگى، دژ و امان آنان است . به حق، پروردگار كمكشان مىكند و از اشرار نجاتشان مىدهد و رهايى مىبخشد; زيرا زير حمايت پروردگارند .
در هويتشخصى كه خداى متعال به دست وى، رخداد بزرگى را كه انتظار مىرود، به اجرا مىگذارد، اختلاف نظر است . مسلمانان و يهود و مسيحيان، نظر گوناگونى در امتى كه رهبر بزرگ الهى، از آن است و شريعت الهى كه بدان عمل مىكند، دارند .
همگى مسلمانان معتقدند وى از ذريهى اسماعيل و از فرزندان محمد صلى الله عليه و آله خاتم انبيا و از نوادگان فاطمه، دخت پيامبر است و امت اين رهبر [موعود]، امت محمد است و آيينش، شريعت محمد مىباشد .
ابى داود و ابن ماجه و ابن حنبل و طبرانى و حاكم در مستدرك و ديگران از قول پيامبر روايت كردهاند:
اگر از دهر (دنيا) جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند مردى از اهل بيتم را برمىانگيزاند كه زمين را چنان كه پر از ستم شدهاست ، پر از عدل و داد خواهد كرد .
نيز فرمود:
مهدى از عترت من، از فرزندان فاطمه است .
اما يهود و مسيحيان معتقدند كه وى از ذريهى اسحاق، از فرزندان يعقوب و از نوادگان داود است . مسيحيان مىگويند: اين رهبر [موعود ] اسراييلى، مسيح عيسى بن مريم است كه به دستيهود كشته شد . خداى متعال، وى را زنده كرد و از ميان مردگان برانگيزاند و به آسمانش برد و در آخر دنيا، وى را مىفرستد تا توسط وى، وعدهاش را تحقق بخشد .
يهوديان مىگويند: وى [ رهبر موعود] هنوز زاده نشده است .
آيهى 20 اصحاح [ سوره] 17 سفر تكوين [ پيدايش] به وعدهى خداى متعال به اسماعيل اشاره دارد:
«اى اسماعيل! سخنت را دربارهى وى [ رهبر موعود] شنيدم . منم آنكه مباركش مىگردانم و رشدش مىدهم و توانش را بسيار بسيار مىكنم و دوازده رهبر مىزايد و امت عظيمى قرارش مىدهم» .
«حنان ايل» ; مفسر يهودى در حاشيه بر اين آيه مىگويد:
از پيشگويى اين آيه، 2337 سال گذشت تا عرب (سلالهى اسماعيل) [با ظهور اسلام در سال 624 م] امتى عظيم گردند . در اين مدت، اسماعيل مشتاقانه منتظر بود وعدهى الهى محقق شود و عرب بر عالم چيره گردند . ولى ما كه ذريهى اسحاق هستيم، تحقق وعدهى الهى كه به ما داده شده بود، به سبب گناهانمان، به تاخير افتاد، اما حتما وعدهى الهى، در آينده محقق خواهد شد . پس نبايد نوميد شويم . (4)
در سفر اشعيا 111 آمده است:
از تنهى «يسى» شكوفه مىرويد و از ريشهاش، شاخه سبز مىشود . روح پروردگار، روح حكمت و هوشمندى، روح مشورت و توان، روح معرفت و ترس از پروردگار، بر «يسى» مستقر مىشود و شادىاش در تقواى پروردگار خواهد بود . به آنچه چشمانش مىبيند، قضاوت نخواهد كرد و به آنچه گوشهايش مىشنود، حكم نخواهد نمود . براى مسكينان، به عدل قضاوت مىكند و براى بينوايان زمين، به انصاف حكم مىنمايد . با دهان و زبانش، زمين را مجازات خواهد كرد و به نفسى كه از ميان لبانش بيرون مىشود، منافق را مىميراند . او لباس نيكى مىپوشد و كمربند امانتدارى مىبندد . در نتيجه [و در پرتو حكومت عادلانهاش] گرگ با ميش خواهد زيست و پلنگ در كنار بره خواهد نشست و گوساله و شير درنده همدم خواهند شد و همهى حيوانات با هم چرا خواهند كرد و بچهى خردسالى، همگى را خواهد راند . گاو و خرس با هم به مرتع خواهند رفت و كرههاىشان كنار هم خواهند بود . شير درنده مثل گاو، علف خواهد خورد و كودك شيرخواره، در امنيت، كنار لانهى مار، بازى خواهد كرد و بچهى خردسال، دستش را داخل لانهى افعى مىكند و بدو آسيبى نمىرسد . در هر كوه قدسى، آدميان اذيت نمىشوند و بدى نخواهند كرد; زيرا زمين، از معرفت پروردگار پر خواهد شد، چنان كه دريا از آب پر است . در آن روز، اصل و نسب «يسى» پرچمدار [هدايت ] امتخواهد بود و همگى مردم، (Gentiles) زير پرچم وى خواهند آمد و بدو نظر خواهند داشت و جايگاه «يسى» رفيع خواهد شد .
آيا رهبر موعود از فرزندان اسحاق يا اسماعيل است؟ تفصيل سخن در اختلاف مسلمانان و مسيحيان و يهود، با تحقيق در اين مساله ممكن است: پيامبرى كه امىها [ مردم يا اهالى امالقرى (مكه) ] منتظر اويند، عيسى استيا محمد صلى الله عليه و آله؟ وارث ابدى امامت ابراهيم كيست؟ آيا اسماعيل و ذريهى برگزيدهى وى هستند يا اسحاق و فرزندان برگزيدهى او؟ و رهبر الهى كه بىآنكه گناهى كرده باشد، كشته مىشود و كشتن وى سبب هدايتبسيارى خواهد شد، كيست؟ چنان كه كشته شدن وى سبب حفظ و نشر دين مىشود و نسلى از ذريهى او، روزگار درازى خواهند زيست و آيندهى روشن تاريخ بشريت، به دست آنان محقق خواهد شد .
علماى مسلمان و بسيارى از علماى يهودى و مسيحى، دربارهى «رهبر موعود از نسل كيست» و «پيامبر آخرالزمان كيست» بحث كرده و پيروى خود از پيامبر و اهل بيتش را اعلام نمودهاند . (5)
دربارهى «كشته شدن رهبر موعود» ، مسيحيان پيرو «پولس» به تفسير متونى پرداختهاند كه ازمرد دردها و رنجها سخن مىگويد و چنان كه قوچ ذبح مىشود، كشته خواهد شد . اينان معتقدند وى عيسى بن مريم است . اما تطبيق متون، متناسب با او نيست; زيرا عيسى، ذريه و نسلى نداشت كه روزگار دراز يا كوتاهى زندگى كنند .
شيعه معتقد است رهبر موعود، محمد بن حسن عسكرى است كه سال 256 هجرى متولد شد و والدش [امام] حسن عسكرى بر امامت وى تصريح كرده است . سپس به اذن خدا، او غيبت صغرى و كبرى مانند عيسى نمود . غيبت صغرى هنگامى بود كه خدا، وى را از نيرنگ حكومت عباسى نجات داد . وى از هنگام تولد، مخفى مىزيست و پدرش او را [از ديدهها ] پنهان مىكرد . پس از وفات پدرش در 261، شيعيان را توسط وكيلانش (نواب اربعه) راهنمايى مىكرد . نيابت اينان 69 سال (261- 329) به طول انجاميد .
غيبت كبرى، پس از وفات نايب چهارم (على بن محمد السمرى) آغاز شد . به هنگام وفات، وى به شيعه گفت: نايبى خاصى پس از او نخواهد بود تا خداى متعال، ولىاش را در آخر زمان ظاهر كند .
سنىها معتقدند مهدى هنوز متولد نشده است و در آخرالزمان به دنيا مىآيد .
تفصيل سخن در اختلاف شيعه و سنى دربارهى ولادت رهبر موعود و اينكه وى فرزند [امام ] حسن عسكرى استيا در آينده متولد مىشود، با تحقيق در اين مساله ممكن است . پيامبر جانشين و اوصيايى معصوم دارد و نقل سخن پيروان از امامانشان پذيرفته مىشود; زيرا مانند پيروان مذاهب ديگرند كه به نقل از رهبران مذهبى خود، مسايل فقهى و تاريخى را روايت مىكنند .
تمامى شيعه از زمان قديم، اتفاق نظر دارند كه پيامبر از امامان نام برده، شمارشان را گفته و هر امام، امام بعدى را معرفى كردهاست . [امام] حسن عسكرى خبر داده است فرزندى دارد كه وصى وى است و مهدى منتظر مىباشد .
گواه شيعه بر بيان امامت الهى اهل بيت توسط پيامبر، حديث ثقلين [كتاب الله و عترتى ] و حديثسفينه [مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح . . . ] است . دليل شيعه بر شمار امامان، حديث اثنىعشر [اثنى عشر نقيبا] است و گواه بر اينكه نخستين امامان الهى، على سپس حسن، بعد حسيناند، حديث غدير [من كنت مولاه فعلى مولاه] و حديث منزلت [انت منى بمنزلة هارون من موسى . . . ] و حديث كسا و حديث الحسن و الحسين سبط من الاسباط است كه همگى در احاديث معتبر سنى روايتشدهاند .
گواه امامت نه فرزند [امام] حسين، احاديث وصيت در كتابهاى معتبر شيعه است، مانند فرمايش امام باقر عليه السلام كه كلينى روايت كردهاست:
يكون تسعة ائمة من ذرية الحسين بن على، تاسعهم قائمهم .
نه امام از فرزندان حسين بن علىاند، كه نهمى قائم است .
امام صادق فرمود:
آيا مىپنداريد اوصياى ما هر كه را بخواهند وصى مىكنند؟ نه، والله! اين عهد و گفتهاى به جا مانده از رسول الله دربارهى امامى پس از امامى ديگر است تا به وى [ مهدى موعود (عج) ] پايان پذيرد .
در خبرى ديگر است:
تا به صاحب الامر ختم شود . (6)
مشخصهى سيرهى ائمهى نه گانه، در اختيار داشتن كتابهاى جامعه و جفر است كه امام على به نقل از پيامبر، در ديدارهاى خصوصى كه داشتند، نوشت و اخبار غيبى و كراماتى كه از امامان ديده شد كه جز از برگزيدگان مورد تاييد خداوند، ساخته نيست .
برادران اهل سنت كوشيدهاند ادعاى نام بردن امامان و نخستين امام; على عليه السلام توسط پيامبر را رد كنند . اينان مىگويند: احاديث نبوى كه گواه ادعاى شيعه است، دلالت ندارد يا سند آن ضعيف است، اما علماى شيعى با سنىها مناقشه كرده، اشتباه اهل سنت را بيان كردهاند .
برخى فرقههاى شيعى به ويژه زيديه، امامت دوازده امام را نپذيرفتهاند، اما علماى شيعى بدانان پاسخ دادهاند .
برخى نويسندگان معاصرنيز مىگويند: مهدى متولد نشده است; زيرا فقط يك فرقه از دوازده فرقهى پيرو حسن عسكرى، معتقد به ولادت مهدىاند . «نوبختى» در كتاب «فرق الشيعه» و اشعرى شيعى در «المقالات و الفرق» چنين گفتهاند .
جواب اينان را به تفصيل در كتاب «حول امامة اهل البيت و وجود المهدى» دادهام .
غيبتبه معنى توقف عمل به احكام اسلام نيست . چگونه مىتواند چنين باشد، در حالى كه وجود اوصياى پيامبر، براى حفظ اسلام است تا راهى صحيح براى كسانى باشد كه مىخواهند به دين عمل كنند . امامان اين وظيفه را به بهترين صورت انجام دادهاند، بدين سان كه گروهى امين را براى فراگير علوم تربيت كردهاند .
پذيرش حكومتبر جامعهى اسلامى توسط امامان، جزئى از فعاليتهاى اينان بود، اما شرط اساسى براى پذيرش حكومت ، كه وجود ياورانى شايسته و پيرو امامان است، فراهم نشد . چنان كه امير مؤمنان فرمود:
اما والذى فلق الحبة و براالنسمة، لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر لالقيتحبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها .
سوگند به آنكه دانه را شكافت و بشر را آفريد! اگر بيعت كنندگان نبودند و ياران، حجتبر من تمام نمىنمودند، رشتهى كار را از دست مىگذاشتم و پايانش را چون آغازش مىانگاشتم .
غيبت امام، راه چارهاى الهى در برابر مكر عباسىها بود كه خواستند امام را بكشند، اما خداى متعال مىخواست او را حفظ و براى روز موعود ذخيره كند . بارزترين حكمت غيبت و سر آشكارش در مورد امت ويژه (شيعهى اهل بيت) دادن فرصتى به ميراث داران ائمه بود كه مسؤوليت فكرى و علمى و سياسى خود را بر اساس فهم بشر غير معصوم، از قرآن اجرا كنند و ميراث فكرى را كه تجربهى معصومانهى پيامبر و امامان برجا گذاشته بود، انجام دهند . انديشهى بازگشت معصوم غايب در آخر زمان و ظهور دوبارهى وى در صحنهى اجتماعى و سياسى، براى ارزيابى تجارب گذشتهى غيرمعصومانهى بشر است . نيز كشف ميزان تاثير و صدق تعبير و درستى تجربههاى بشر و تحقق وعدهى الهى [در برقرارى عدالت كامل و حكومت صالحان] است . (7)
مفهوم انتظار فرج، مربوط به مهدى محمد بن حسن عسكرى است كه رانده شده و مخفيانه زيست و هنوز وجود شريفش در اين حال است . خدايا! در فرج ولىات; حجتبن الحسن، تعجيل فرما! و ارتباط فرج به امت از آن روست كه مهدى موعود (عج)، رهبر معصوم آنان است كه براى انجام وظيفهى خاص الهى آماده شده است . تقدير خداست كه پايان سرنوشت زمين، چنين باشد و حضرت عيسى عليه السلام او را كمك كند . بنابراين، حكمت وجود اين اعتقاد در شيعه روشن مىشود، گرچه سنيان به مهدى موعود (عج) و غايب كه رانده شده و نگران [وضع امت ] است، ايمان ندارند .
احاديثى كه از نشانههاى ظهور مهدى سخن مىگويد، چه در كتب شيعه و چه سنى، غالبا دربارهى دو موضوع بحث مىكند:
نخست: حوادث مستقل و جداگانهاى كه رخ خواهد داد .
دوم: وضع اجتماعى و سياسى و تكنولوژى (فنآورى) كه جهان، پيش از ظهور دارد . به عبارت ديگر، وضع دنياى سياست و اجتماع و فنآورى پيش از ظهور را براى ما ترسيم مىكند .
در مورد رويكرد دوم، هر كه دربارهى نشانههاى ظهور پژوهش كند، درمىيابد كه جهان كنونى، از هر وقت ديگرى، به زمان ظهور نزديكتر است .
از جنبهى تكنولوژى، احاديث از جهانى سخن مىگويد كه در آن هواپيماهايى است كه مسافران را از كشورى به كشور ديگر مىبرند و ايستگاههاى راديويى به تعداد مردم دنيا وجود دارد كه مىتواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنيا پخش كند و تلفنهاى تصويرى هست و هر كه در مشرق است، صداى برادرش رادر مغرب مىشنود و چهرهى او را مىبيند و رايانههاى دستى وجود دارد كه داراى برنامههاى گوناگون است و دارندهاش را از همراه داشتن هزاران كتاب، بىنياز مىكند .
از جنبهى اجتماعى، احاديث از وضع اجتماعى سخن مىگويد كه زنان، لباس مدى پوشيده يا برهنهاند كه گوياى كشف حجاب يا آرايشهاى جاهلانه است و انواع منكرات به ظهور مىرسد كه پيش از پيدايش، آدمى تصورش را نمىكرد .
از جنبهى سياسى، سخن از كشف معبد هيكلسليمان مىگويد كه لازمهى بر پايى دولت اسراييل در دل جهان عرب و اسلام است . نيز وجود جنبشهاى اسلامى در جوامع مسلمان كه تلاش دارد حكومت اسلامى بر پا كند، اما بسيارى از افراد مجاهد زندانى مىشوند . همچنين از تاسيس دولتى در مشرق سخن مىگويد كه زمينه ساز دولت مهدى است . نيز اختلاف كارگزاران شيعى و چند گانگى سخنشان كه با بيعتبا مهدى، وحدت كلمه پيدا مىكنند . همچنين مهديان دروغينى ظاهر مىشوند . تمامى آنچه برشمرديم، در احاديث نشانههاى ظهور آمده است .
تنها اصلى كه مىتوان براى شناخت مدعيان دروغگوى مهدويت، بدان اعتماد كرد، تاييد و امداد الهى است كه توسط مدعى راستگوى مهدويت نشان داده مىشود . وى نبوت خاتم و جنبش اوصياى پيامبر را كه پدرانش بودند، تصديق مىكند . اين كارى لازم براى مدعى نبوت و رسالت است . امداد و تاييد الهى، با ظهور عيسى بن مريم نشان داده مىشود كه قرآن، قصهى وى را گفته است كه مردگان را زنده مىكرد و كور مادر زاد و مبتلايان به پيسى را شفا مىداد . (8)
اين اصل، راه را بر هر مدعى دروغينى مىبندد، خواه شخص به عمد دروغ گويد يا قربانى مكاشفهى عرفانى پندارى شود، مانند آنچه براى «مهدى سودانى» پيش آمد كه پنداشت مهدى موعود (عج) است . وى خيال كرد پيامبر به او گفته كه مهدى موعود (عج) است . مهدى سودانى در يكى از نوشتههايش در تاريخ 16 شعبان 1299 هجرى مىگويد:
سيد وجود صلى الله عليه و آله به من خبر داد: من مهدى منتظرم . پيامبر چندين بار مرا بر كرسىاش نشاند و خلفاى چهارگانه [ ابوبكر، عمر، عثمان و امام على] و قطبها [ى دراويش ] و خضر عليه السلام حضور داشتند، و مرا با ملايكهى مقرب و اولياى زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمانى كنون، نيز جنيان مؤمن، تاييد و يارى كرد .
در هنگام جنگ، سيد وجود صلى الله عليه و آله به عنوان امام و فرماندهى سپاه حاضر مىشود; نيز خلفاى چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند . حضرتش، شمشير نصرت و پيروزى را به من داد و فرمود: با داشتن آن شمشير، كسى بر من پيروز نمىشود، گرچه گروه انس و جن باشند .
آن گاه سرور وجود فرمود . . . پرچمى از نور برافراشته مىشود و در جنگ، همراه من است . عزراييل پرچمدار است . از اين رو، يارانم ثابت قدم مىشوند و در دل دشمنانم، ترس افكنده مىشود و هر كه با من دشمنى كند، خداوند خوارش مىكند . پس هر كه به راستى سعادتمند باشد، مىپذيرد من مهدى منتظرم . اما خداوند در دل كسانى كه جاهطلباند، نفاق مىافكند . پس به سبب حرص بر جاهطلبى، مرا تصديق نخواهند كرد . . . سيد وجود صلى الله عليه و آله به من دستور داد به منطقهى «ماسه» در كوه قدير هجرت كنم و از آن جا به تمامى مكلفان، دستور كلى را بنويسم . ما هم به اميران و بزرگان دينى نوشتيم، اما بدبختان نپذيرفتند و درستكاران تصديق كردند . . . سيد وجود صلى الله عليه و آله سه بار به من خبر داد: آنكه در مهدويت تو شك كند، به خدا و رسول كافر شده است .
تمام آنچه دربارهى خلافتم و مهدويتبه شما گفتم، در بيدارى و در حال صحت، سيد وجود صلى الله عليه و آله به من گفت، بى آنكه مانعى شرعى باشد . نه خوابى بود و نه ربايشى و نه مستى و نه ديوانگى . . . . (9)
وى در نامهى ديگرى مىگويد:
اگر من نورى از جانب خدا نداشتم و رسولالله صلى الله عليه و آله تاييدم نكرده بود، توان كارى نداشتم و روا نبود برايتان سخنى بگويم . آنچه گفتم كه پيامبر فرمود، به دستور رسول الله بود . به من اخبارى گفت كه اوليا و علما از آن خبر ندارند . بايد بدانيد جز به دستور پيامبر يا فرشتهى الهام كه از طرف پيامبر اجازه دارد، كارى نمىكنم . ايشان به من خبر داد: امتبه دست من هدايتخواهد شد، بى آنكه رنجهايى را كه پيامبر تحمل كرد، بر دوش كشم .
من از نور دل پيامبر آفريده شدهام . ايشان به من بشارت داد يارانم مانند اصحاب ايشانند و رتبه و درجهى [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبهى شيخ عبدالقادر گيلانى است . (10)
محتواى دو نامه نشان مىدهد: دليل راستى مهدى سودانى، مدعى مهدويت، فقط گفتهى خودش است و دليلى ديگر در تاييد وى يافت نمىشود; افزون بر اينكه پيروزى جنبش وى كه ادعا داشتبا امداد الهى پشتيبانى مىشود، تحقق نيافت .
به تصور شيعه، مهدى، انسان مشخصى است كه فرزند [امام] حسن عسكرى است و در 255 (يا 256) هجرى زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى با مردم زندگى مىكند، تا هر وقت كه خدا بخواهد . پس بايد اين مطلب را با دليل ثابت كند; يعنى معجزه داشته باشد، چنان كه آصف بن برخيا; وزير سليمان معجزه نشان داد، در حالى كه پيامبر نبود . وى تخت ملكهى سبا را در كمتر از چشم بر هم زدنى حاضر كرد . در آيات 38- 40 سورهى نمل آمده است:
سليمان گفت: اى بزرگان! كدام يك از شما، تخت او را براى من مىآورد، پيش از آنكه به حال تسليم نزد من آيند؟
عفريتى از جن گفت: من آن را نزد تو مىآورم، پيش از آنكه از مجلستبرخيزى و من نسبتبه اين امر توانا و امينم .
اما كسى كه دانشى از كتاب [آسمانى] داشت، گفت: پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!
هنگامى كه سليمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را به جا مىآورم يا كفران مىكنم و هر كسى شكر كند، به نفع خود شكر مىكند و هر كس كفران كند [به زيان خويش نموده است; كه ] پروردگار من غنى و كريم است!» .
طريق ديگر اثبات امامت مهدى (عج) اين است كه راههاى عادى را به كار گيرد كه نشان دهندهى عمر بسيار وى و هويتش باشد . مثلا به اهالى لندن بگويد: در قرن دهم ميلادى، از كشورشان عبور كرده و نامهاى را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده كه در آن زمان كتابخانهى شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، كتابخانه از بين رفته است . سپس به انگليسىها بگويد: مىتوانيد چند متر بكنيد تا بر كتابخانهى از بين رفته، دستيابيد كه در آن اسناد قابل قبولى است . مىتوانيد فلان پرونده را باز كنيد و نامهى مرا بيابيد و اين، نسخهى دوم آن است .
همين كار را با روسها و ايرانىها و چينىها و ديگران كه در زمان ظهورش زندهاند، مىتواند انجام دهد . مىبايست درخواست وى نشان دهندهى درايت و آگاهىاش از حلقههاى گمشدهى مهم براى هر كشورى باشد، تا اهالى را به فعاليت و كنكاش براى كشف حقيقت وا دارد . مىبايست از موضع و موقعيتى قوى و برتر، خواستهاش را مطرح كند، كمى پيش از آنكه در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رييس دولتى باشد كه داعيه دارد و توانمند است و تحرك مىآفريند و شگفتىهاى بسيار دارد . اگر سال 1455 هجرى، 2034 ميلادى ظهور كند و ادعا نمايد محمد بن حسن عسكرى است و عمرش 1200 سال است، در حالى كه سى ساله به نظر مىرسد، مسلما سياستمداران آن زمان خواهند پنداشت ديوانه استيا خرفتشده است، اما وقتى ادعا و درخواستش را بشنوند و ببينند وى هزينهى كنكاش و پىآمدهاى جنجال برانگيز را مىپردازد و دانشمندان هر كشور، نتايج را ارزيابى خواهند كرد، هر كه موافق ادعاى وى است، با او همراه خواهد شد و ديگران به آزمايش و كنكاش دستخواهند زد .
دولت مهدى - كه انتظار آن مىرود - بدان معنا نيست كه اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدى، دولت اسلامى برپا شود، بلكه به معناى ايجاد دولتخاصى است كه نمونهى كوچك آن، دولت و ملك سليمان بود . ملك و حكومتسليمان، با نيروهاى جن و باد و حيوانات و نيز انسانهاى مؤمن، پشتيبانى مىشد . مزيت دولت مهدى بر دولتسليمان، اين است كه بر تمامى زمين حكم مىراند و دولتى پس از آن نيست و به قيامت صغرى متصل است، سپس زندگى بر كرهى خاكى پايان مىپذيرد . قرآن به قيامت صغرى در آخر الزمان در آيات 82- 88 سورهى نمل اشاره كرده است:
و هنگامى كه فرمان عذاب آنها رسد [و در آستانهى رستاخيز قرار گيرند]، بندهاى را از زمين براى آنها خارج مىكنيم كه با آنها تكلم مىكند [و مىگويد: ] مردم به آيات ما ايمان نمىآورند .
[و به خاطر آور] روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مىكردند، محشور مىكنيم و آنها را نگه مىداريم تا به يكديگر ملحق شوند!
تا زمانى كه [به پاى حساب] مىآيند، [خدا به آنان] مىگويد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد و درصدد تحقيق برنيامديد؟ ! شما چه اعمالى انجام مىداديد؟ !
در اين هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مىشود و آنها سخنى ندارند كه بگويند .
آيا نديديد كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم و روز را روشنى بخش؟ ! در اين امور، نشانههاى روشنى استبراى كسانى كه ايمان مىآورند [و آمادهى قبول حقاند] .
[و به خاطر آورند] روزى را كه در صور دميده مىشود و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، در وحشت فرو مىروند، جز كسانى كه خدا خواسته است و همگى با خضوع در پيشگاه او حاضر مىشوند .
كوهها را مىبينى و آنها را ساكن و جامد مىپندارى، در حالى كه مانند ابر در حركتاند . اين صنع و آفرينش خداوند است كه همه چيز را متقن آفريد . او از كارهايى كه انجام مىدهيد، مسلما آگاه است .
اذا وقع القول عليهم;
يعنى وقت مشخص و حادثهى موعود رخ نمايد .
دابة; به هر جنبنده بر روى زمين مىگويند، چنان كه در آيهى 56 هود آمده است:
هيچ جنبندهاى نيست مگر اينكه خدا بر آن تسلط دارد .
در سورهى نمل به معناى انسان مردهاى است كه خدا زندهاش مىكند [و او با مردم سخن مىگويد] به قرينهى اخرجنا من الارض و تكلمهم .
ذكر آيه بدان سبب است كه پس از ظهور مهدى و مسيح، بسيارى از مردم، بر دين و مذهب پدرى خود كه بدان خو و الفت گرفتهاند، باقى خواهند ماند، چنان كه قرآن دربارهى مردم زمان پيامبران در آيهى 104 سورهى مائده گفته است:
و هنگامى كه به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد، مىگويند: آنچه از پدران خود يافتهايم، ما را بس است; آيا اگر پدران آنها چيزى نمىدانستند و هدايت نيافته بودند [باز از آنها پيروى مىكنند؟ ! ] .
يوم نحشر من كل امة . . . ;
يعنى از هر امتى، گروهى كه آيات ما را تكذيب كنند، محشور مىكنيم .
يوم ينفخ فى الصور . . . ;
اشاره به حشر اكبر و قيامت كبرىست .
قيامت صغرى كه آيات بدان اشاره دارد، بر اين انديشه استوار است كه به برپايى دولت عدل مطلق و بهرهمندى انسان از امنيت و عدل و خودكفايى اقتصادى و اجتماعى كه از پرتو دولت مهدى به دست مىآيد، نبايد بسنده كرد; زيرا تنها هدف مورد انتظار، قيام مهدى (عج) و مسيح نيست، بلكه هدف ديگرى وجود دارد، كه گفت و گوى ميان اديان و مذاهب و ارزيابى آنها بر اساس شيوههايى است كه واقعيتها و حوادث تاريخ را روشن مىكند، كه لازمهى آن زنده كردن شهود و مردان تاريخ سازى است كه اساس مذاهب و انديشهها بودند و خداوند، رسولش عيسى را ذخيره كرد تا شهود تاريخى را در پيشگاه حاكم والا مرتبه، مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله زنده كند .
برخى نمىپذيرند كه شيعه به قيامت صغرى «رجعت» معتقد باشد، اما شيعيان باور دارند عيسى بن مريم عليه السلام بار ديگر به دنيا برمىگردد و به امام مسلمانان اقتدا مىكند، چنان كه در روايتبخارى است:
كيف بكم اذا نزل عيسى بن مريم و امامكم منكم .
چگونه خواهيد بود آن زمان كه عيسى پسر مريم، از آسمان فرو آيد و امام از شما باشد؟
آيا اينان نمىپرسند چگونه مردم مىفهمند اين شخص، عيسى بن مريم است اگر مردگان را زنده نكند و كور مادر زاد و مبتلايان به پيسى را شفا ندهد؟ ! آيا آنان مىپندارند عيسى كه مردگان را زنده مىكند، انسانى را كه تازه مرده است، زنده مىكند تا ساعتى زندگى كند، سپس بميرد؟ يا اينكه تاثير وى ماندگارتر و كارش مهمتر است؟ به اينكه شخصى را كه قرنهاست مرده است، زنده كند تا سالها زندگى كند .
مهمتر اين است كه شخصيتى مثل على بن ابى طالب عليه السلام زنده شود كه مسلمانان در موقعيت و جايگاه وى پس از رسولالله صلى الله عليه و آله اختلاف نظر دارند . برخى مىگويند: موقعيت رسالت و نقش سياسى وى مانند رسولالله صلى الله عليه و آله است، جز اينكه پيامبرى پس از رسولالله صلى الله عليه و آله نيست و مخالفتبا امام على روا نيست، چنان كه نافرمانى پيامبر را نمىتوان كرد .
امام از قول پيامبر، كتابهايى را نوشت كه امامان بعدى به ارث بردند تا به مهدى (عج) رسيد . اما برخى منكر تمامى اين مطالباند و امام را چهارمين شخص در فضيلت [پس از ابوبكر و عمر و عثمان ] مىدانند، بلكه برخى فضيلتى براى امام قايل نيستند! (11)
مهدى (عج) صحيفهى جامعهاى را كه امام على عليه السلام بر پوست، به خط خود و املاى پيامبر نوشت، به مردم نشان مىدهد . اين كتاب را امامان - به بيان الهى - پس از پيامبر، يكى پس از ديگرى به ارث بردند و محتوايش را منتشر كردند . از اين طريق يگانهى مورد اعتماد، سنت نبوى، به نقل از امامان، در كتب شيعه هست و معصوم به نقل از پيامبر مىنوشت و معصومى ديگر حديث را روايت مىكرد، چنان كه امامصادق عليه السلام مىفرمايد:
اگر ما به راى و ميل خود، به مردم فتوا مىداديم، هلاك مىشديم . آنچه مىگوييم به نقل از رسولالله صلى الله عليه و آله و دانشى است كه يكى پس از ديگرى، به ارث برده و ذخيره نمودهايم، چنان كه مردم طلا و نقره را ذخيره مىكنند . (12)
اما برخى بر اعتقادى كه از پدران به ارث برده و بدان خو كردهاند، باقى مىمانند .
براى آنكه دليل حسى باشد و بهانهاى دست كسى نماند، نگارندهى هر كتابى زنده مىشود، تا با دستخود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وى كتاب را نوشته است و او با مردم، چنان كه ديده و پيش آمده، سخن بگويد . مثلا عيسى به مسيحيان خواهد گفت: دينى كه در دستشماست، از من نيست، بلكه مثلا از «پولس» [ يكى از حواريون] است . عيسى، پولس را زنده مىكند تا به مردم بگويد چگونه رسالت مسيح را كه به رسالت محمد و اهل بيتش بشارت مىداد، تحريف كرده و مسيح را خاتم رسولان، بلكه يكى از اقاليم [ خدا، پسر و روح القدس] قرار داده است .
بنابراين، دولت مهدى فقط براى اقامهى عدل مطلق در جامعهى بشرى نيست، بلكه براى ايجاد فكرى يكسان و مذهبى واحد است; مذهبى كه بر متون درست و معتبر تاريخى استوار است . از اين رو، دولت مهدى، پايان جنبش انبيا و رسولان و پيروزى عقل و دانش و توحيد بر نادانى و خرافه و شرك است .
به رغم دشمنى تاريخى شديد ميان يهود و مسيحيان، به پندار كشتن عيسى بن مريم به دستيهود، پيروان هر دو دين در قرن 19 و 20 ميلادى، به وحدت نظر در ظهور مسيح و پشتيبانى از برنامهاى سياسى رسيدند كه بر پايى دولت اسراييل بود; از آن رو كه به پندارشان مقدمهى ظهور مسيح به شمار مىآمد . بدين بهانه صدها كليسا و گروههاى مسيحى امريكايى و اروپايى براى پشتيبانى دولت اسراييل بسيجشدند . (13) در سال 1980، سازمانى به نام «سفارت بينالمللى مسيحيان» در قدس اشغالى تاسيس شد كه اهداف مؤسسان آن به اختصار چنين بود:
ما بيش از اسراييلىها، صهيونيست هستيم و قدس تنها شهرى است كه مورد نايتخداست و خداوند تا ابد اين سرزمين را به اسراييل داده است .
اعضاى سفارت معتقدند:
اگر اسراييل نباشد، مكانى براى بازگشت مسيح نيست .
بلافاصله پس از راهاندازى سفارت، جشن بينالمللى ساليانهى يهودى - مسيحى، با نام «عيد عريش» برگزار شد و بيش از هزار روحانى مسيحى در آن شركت كردند و در سال 1982، سه هزار رهبر مذهبى مسيحى در آن حضور داشتند .
«سفارت بين المللى مسيحيان» يكى از سازمانهاى مهم بود كه براى شنيدن مذاكرات كميسيونهاى كنگرهى امريكا، به هنگام طرح جريان نبرد عربها با اسراييل، به ويژه بر سر قدس، دعوت مىشد . در سال 1985، رهبرى مسيحيان صهيونيست، كنفرانسى در «بال» سوييس برگزار و اعلام كرد:
ما گروههايى از دولتهاى مختلف و نمايندگان كليساها، در اينجا گرد آمده، در اين سالن كوچك كه در 88 سال پيش دكتر «تئودور هرتزل» به همراه اولين شركت كنندگان كنفرانس صهيونيستى، در آن تجمع نمودند و سنگ بناى پيدايش دولت اسراييل را نهادند . همگى براى نيايش و خشنودى پروردگار جمع شدهايم، تا اشتياق خود را به مردم و سرزمين و عقيدهى اسراييل و همراهى خود را اعلام كنيم و بگوييم: دولت اسراييل را تاييد مىكنيم . (14)
در امريكا، كنيسهاى به نام [Indespensationalism] تاسيس شد كه شمار پيروانش به شش ميليون نفر مىرسد . اعضا معتقد به بازگشت مسيحاند، كه از جمله شرايطش، برپايى دولت صهيونيستى و تجمع يهوديان دنيا در فلسطين است .
از شمار پيروان اين كنيسه، «جرج بوش» اول و «ريگان» رؤساى جمهور پيشين امريكا هستند . در اكتبر 1983، ريگان در برابر انجمن دوستى امريكا و اسراييل، گفت:
«من مىپرسم: آيا ما همان نسلى هستيم كه شاهد نبرد «هرمجيدون» خواهيم بود؟ پيشگويىهاى زمان گذشته، زمانى را كه اكنون در آن به سر مىبريم، توصيف مىكند» . (15)
گفتهى ريگان مستند به كتاب [ The late grad planet erth ] [سيارهى فانى بزرگ زمين] نوشتهى «هال ليندسى» ، ( Hal lindsey )است كه نخستين بار در سال 1970 منتشر شد و پانزده ميليون نسخه فروش كرد . در اين اثر، مهمترين فلسفهى پايان تاريخ و بازگشت مسيح، بازگشتيهود به سرزمين اسراييل، پس از هزاران سال دانسته شده است . همچنين گفته شده است: قوم ياجوج، اتحاد شوروى است كه همراه عربها و هم پيمانانشان، به اسراييل حمله مىكند . اين كتاب تاكيد دارد: ارتش نظامى اسراييل بر نيروهاى شر پيروز مىشود و پس از نبرد «هرمجيدون» ، وضع براى بازگشت نجات بخش مسيح آماده مىشود . هرمجيدون نام منطقهاى در دشت «المجدل» فلسطين است كه نيروهاى شر و خير در آن جا نبرد خواهند كرد . (16)
در پرتو عقايد مشترك شيعى و سنى دربارهى برنامهى الهى در آخرالزمان و اينكه رهبر موعود; مهدى از ذريهى پيامبر و فاطمه و از نسل امت اسلامى است و قرآن و سنت، شيوهى وى مىباشد، سنى و شيعه، دو نوع گفت و گو مىتوانند داشته باشند:
نخست: گفت و گوى شيعى - سنى با هدف ايجاد بنيان محكم وحدت اسلامى كه بر وحدت قبله و كتاب و خاتميت پيامبر و آيندهى مشرق با ظهور مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله استوار است . مسايل اختلافى را با روح محبت و برادرى و بحث علمى مىتوان بررسى كرد . شايد از مهمترين مسايل رو در روى مسلمانان، نشانههاى الهى و ضوابطى است كه مهدى موعود (عج) را مشخص مىكند . به ويژه آنكه دو تجربهى سياسى بزرگ، در اين باره هست; تجربهى مهدى اسماعيلى در قرن سوم و چهارم هجرى و تجربهى مهدى سودانى در قرن سيزدهم .
دوم: گفت و گوى اسلامى - مسيحى .
در بسيارى از انديشههاى دينى، مسيحيان و مسلمانان مشتركند، چه دربارهى خداى متعال يا نبوت يا پايان سعادتمندانهى زمين و نقش مسيح در اين باره . نشر انديشههاى مشترك كه بسيارى از مردم مسيحى و اسلامى از آن ناآگاهند، سستبزرگى را كه ميان مسيحيان و مسلمانان هست، پر مىكند . نيز احساسات منفى و سياستهاى اشتباهى را كه به سبب وضع استثنايى، دولتهاى دو طرف در طول تاريخ انجام دادهاند، كم مىكند . اگر شكاف ميان پيروان اديان پر شده و انديشهى دشمنى از بين رود و تقدير و احترام متقابل به جاى آن بنشيند، مىتوان در مسايل اختلافى با روح محبت و احترام بحث كرد .
اين مساله سخت و محال نيست; زيرا ميان مسلمانان و مسيحيان، مطلبى وجود ندارد كه سبب اختلاف شود . برعكس آنچه در طول تاريخ بر روابط مسيحى - يهودى حاكم بوده است; زيرا يهوديان نمىپذيرند عيسى پسر مريم است، بلكه به وى و مادرش، صفات زشتى نسبت مىدهند و اعتراف مىكنند عيسى را كشتهاند! مسيحيان نيز اين مطلب را قبول دارند . اما به رغم اين وضع، تلاشهاى يهوديان صهيونيست، نتيجهى مثبت داده و مسيحيان، هم پيمان قدرتمند اسراييل شدهاند و ميليونها مسيحى، اسراييل را بيش از خود يهود، تاييد و حمايت مىكنند!
1. دو نوع جبر داريم: جبرى طبيعى; يعنى وجود روابط ضرورى ثابت در طبيعت كه موجب مىشود وجود هر پديدهى طبيعى مشروط به پديدهاى قبلى يا پديدهاى همراه باشد . به دليل فراگير بودن نتايج استقراى علمى، اعتقاد به جبر ضرورى است . اگر اعتقاد نداشته باشيم پديدههاى طبيعى، مطابق نظام هميشگى است، نمىتوانيم نتايج استقرا را فراگير بدانيم .
(نوع دوم، جبر تاريخى است كه مقصود وقوع ضرورى رخداد يا رويكردى تاريخى است; يعنى اگر شرايط فراهم شود، حتما رخداد يا رويكرد تاريخى پيش خواهد آمد .
(در انديشهى بشرى، دو نظر در مورد جبر تاريخى هست . نظرى كه معتقد به جبر تاريخى است و به شناسايى احكام كلى كه مىتواند حوادث آينده را پيشگويى كند، فرا مىخواند . نظر بعدى، منكر جبر تاريخى و مدعى است قوانين كلىتاريخ را نمىتوان شناخت و پيشگويى حوادث يا رويكردهاى تاريخى بر اساس آن ممكن نيست . ر . ك: المعجم الفلسفى، اصطلاح «الحتمية» و «التاريخية» ; فلسفة التاريخ، محمود صبحى، صص 36 و 41- 55 .
2. انتساب «ماركس» به يهوديت، قبل از الحادى بودن وى، ما را ملزم مىكند فهم وى از جبر را كه «جامعهى بشرى به مرحلهاى مىرسد كه تمامى اختلافات اجتماعى برطرف شده، همدلى و صلح حاكم مىشود» به سبب تاثير «ماركس» از دين بدانيم كه در مدت طولانى از زندگىاش پاى بند دين بود .
3. در انجيل يوحنا (6، 14) هست كه وقتى مردم نشانهاى را كه عيسى آورد ديدند، گفتند: اين مطلب حقى است و وى پيامبرى مىباشد كه به جهان خواهد آمد . در حاشيهى چاپ دارالمشرق، محقق چنين مىنويسد: انتظار پيامبر در سدهها و تاريخ اخير، در جوامع و محيطهاى مختلف رواج داشت .
4. The stone edtion, The chvmash, by R.hosson Scherman,R.meir ziotowitz,Third edtion first impression:1994.P.76.
«حنان ابل» (Chananel) نگارندهى مطلب مذكور، بزرگ علماى يهود در قيروان (1055 م/447 ه) و مؤلف مشهورترين تفسير «تلمود» و اسفار پنجگانهى نخست تورات است . مفسران پس از وى، بسيارى از آرائش راگواه آوردهاند، از جمله «بكيا» ، (Bachya) 1263- 1340 م/662- 741 ه] تفسير وى دربردارندهى چهار شيوهى تفسيرى است: ظاهرى، كلاسيكى، فلسفى و صوفى . تفسير وى، آراى «كنعان ايل» را در بر دارد .
5. ابن تيميه (661- 729 ه) مىگويد: بسيارى از يهوديانى كه به دين اسلام تشرف پيدا كردهاند، اشتباه نموده و پنداشتهاند امامان، دوازده رهبرى هستند كه فرقهى رافضه بدان مىخوانند و از اينان پيروى كردهاند . ر . ك: البداية النهاية، ابن كثير، ج 6، ص 250، چاپ نخست .
6. كافى، ج 1، ص 277، روايت 1- 4; بصائر الدرجات، صفار، ص 470، روايت 1- 2 و 10 .
7. شبهات و ردود، سامى بدرى، ج 3، صص 23- 24 .
8. بيمارىهايى در زمان مسيح، شيوع داشت، كه درمانش مشكل بود . وى با لمس بدن و با معجزه، امراض را درمان مىكرد . با ظهور دوبارهى مسيح، اين كار تكرار مىشود; زيرا كمى پيش از ظهورش، دنيا پر از رفتار ناهنجار اخلاقى خواهد شد، كه سبب آن مثلا به كارگيرى اشعهى راديوم، در جنگهاست . شايد ما در آغاز اين مرحلهايم، به ويژه پس از آنكه اسلحههاى جديد در جنگ خليج فارس آزمايش شد، آگاهان منتظر حالتهاى ناهنجار اخلاقى به سبب آن تشعشعات هستند .
9. ر . ك: آثار الكامله للامام المهدى السودانى، ج 1، صص 139- 149; سعاده المهتدى بسيرة الامام المهدى، اسماعيل عبدالقادر الكردفانى، تحقيق: د . محمد ابراهيم ابوسليم، ص 1، چ نخست، بيروت، 1972 .
10. آثار الكامله، ج 5، ص 94، نامهى 40 .
11. صحيح، بخارى، ج 4، ص 203، دارالفكر، بيروت . بخارى مىگويد: شاذان به نقل از عبدالعزيز بن ابى سلمه الماحشون از عبيدالله از نافع از ابن عمر مىگويد: در زمان پيامبر، كسى را همسنگ ابوبكر، سپس عمر و سپس عثمان نمىديديم و اصحاب پيامبر را رها كرده، در ميانشان، كسى را برترى نمىداديم .
12. بصائر الدرجات، ص 299 .
13. البعد الدينى فى السياسة الاميريكية تجاه الصراع العربى الاسرائيلى، يوسف الحسن . رسالهى دكتراى وى است .
14. مقالة «الصهيونية فى اميركا» ، حسن حداد، مجلة شوؤن فلسطينية، ش 92- 93، 10/9/1990 .
15. مقالة «الخليج فى الطريق الى هرمجيدون» ، محمد اسماك، السفير، 10/9/1990 .
16. الصهيونية فى اميركا، ش 92- 93 .